من و موهام



دیشب داشتم فکر میکردم باید دنبال برنامه ی غذایی دیگری برای گربه بی خانمان یک چشم و بی دم باشیم. تا حواسش پی گنجشکهای از همه جا بی خبر نشسته روی نرده ی ایوان نباشد.
کم کم خوابم برد. داشتم قاشق خورشت سبزی و برنج را تووی دهن گربه میگذاشتم. عمل کرده بود و چشم مصنوعی داشت. یک حوله هم بخیه کرده بودیم به جای دم اش. خب طبیعی بود. کلی بهش فکرکرده بودم که خوابش را دیدم.
که یه دفعه تو آمدی. تووی خواب هم جا خوردم. مگر بزرگی سیاره تو را از من نگرفته بود؟ چجوری آخر؟ تا خواستم از خیابان رد شوم و نمیدانستم چرا دستم را گرفتی که با هم رد شویم. به روی خودم نیاوردم. بعد پیش خودم گفتم "من که دوسش دارم. چرا که نه؟" و دستش را محکم تر گرفتم.
بعد تو گم شدی. همه دنبالت بودند. مامانت انگلیسی یاد گرفته بود و با مسئول داروخانه سر نسخه ای که دکتر بخاطر غش و ضعف اش نوشته بود بحث میکرد. رفتم کنار فلانی و پرسیدم شماره ی تو را دارد؟ گفت آره. گفتم بدهد به من. گفت چرا؟ مثلا چرا باید به تو جواب بدهد؟
گفتم چون دوستش دارم.
از خواب که بیدار شدم فهمیدم این من نیستم دیگر. این بدن، توده ای ایست که فکر توست و قسمتی از من را در خودش راه داده تا فقط بداند قضیه از چه قرار است.
تو خودخواهانه تووی ناخودآگاه من هستی و نمیروی و نمیروی و نمیروی.

مامان میگه "لااقل بگو از چی دلخوری؟"
نگفتم انقدر حساس و گه شدم که همین که دراز کشیده و حالم رو میپرسه لجم رو درمیاره. بلند شو. بشین. بپرس. بغلم کن. نه اینکه از مبل بیام پایین، کنار بازوت یه جایی برام سرم پیدا کنم و بازم حرفم نیاد.
نگفتم انقدر عصبانی و دلخور و ناامیدم و بی حسم که حتی دلم نمیخواد حرف بزنم راجع بهش.
به جاش گفتم چایی میذاشتی خب. بعد که رفت و چایی گذاشت. دلخور شدم. بلند شدم. خاموشش کردم. خوابیدم. پتو رو بغل کردم و به روی خودم نیاوردم که مامان میگه "تو که ناهار هم نخورده بودی."
مامان نمیدونه. تو هم بهش نگو. خیلی وقته اینجوریه داستان.

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

neginfkavir مطالب روز موسیقی ، سینما ، تکنولوژی ، ورزش و ... وب سایت رسمی سیاوش خیرابی marketingblogs مجله اینترنتی پاسبون Tom Hiddleston نرگس کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. abolfazl-amiri-fans-club samanpet مطالب اینترنتی